الینا خانوم الینا خانوم ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

روزهای زندگی الینا

5روز تا تولد 4 سالگیت

سلام دختر گلم   جمعه 2 اسفند 92 چهارمین سالگرد تولدت هست .نمیدونی چقد ذوق میکنی وقتی که برای اون روز ترانه انتخاب میکنی برای رقصیدنت یا وقتی میخام بیام پای نت و از تم های تولد دیدن میکنم هی میگی مامان میخای از اینا یاد بگیری برای تولدم درست کنی؟ یا وقتی با بابایی درمورد مهمونا وروز تولدت حرف میزنیم زودی میپری وسطو میگی انیس رو نمیخام دعوت کنم ولی الهه حتما باید بیاد اخه اون عشقمه. عروسکاتو ردیف میکنی و براشون توضیح میدی که روز تولد نباید شلوغی کنن والا نمیزاری بیان تولدت خدایا کاش تو همون بچه گی میموندیمو با یه تولد گرفتن برامون کل کیف دنیارو میکردیم. هر روز لباس مهمونیاتو نوبتی میپوشی و تمرین رقص برگزار میکنی ...
10 فروردين 1393

الینا و دختر عموهاش

  از سمت راست:الینا.الهه.انیس.نغمه انیس و نغمه باهم خواهرن و انیس سه ماه از الینا کوچکتره.   الهه خانوم از هموش بزرگتره.   انشاالله بزرگ شین و دخترعموهای خوبی برای هم باشین.      تولد یک سالگی رضوانه دختر عمه ات بود و رفته بودیم تالار برای مراسم تولد وروجک. از     تو وانیس  عکس گرفتم .مشخصه به زور یه دیقه  بدون تحرک وایسادین. امان از دست     شمادوتا دختر عمو .   ...
10 فروردين 1393

جشن تولد چهار سالگی

  دختر  گلم الینا جان       انشاالله شاهد روز به روز بزرگ شدنات و موفقیت هات در طول زندگیت باشم . تولدت بهانه ای  شد تا با خانواده بابایی و عمه ها و زن عموها و خانواده من و خاله ها و   زندایی ها و دوتا از دوست های صمیمی و همدانشگاهی ام و البته وروجک هاشون دوباره با هم باشیم   و لحظات زیبایی رو در کنار هم  بگذرونیم. از چند روز قبل روز تولدت ذوق و شوق روز تولدتو داشتی و خودتو اماده میکردی برای این روز زیبا . روزی که خدای مهربون تو رو به جمع دو نفره ما هدیه بخشید تا مایه ی ارامش و   خوشبختی من و بابایی باشی.رو...
10 فروردين 1393

هدیه ی نیما برای تولد4 سالگی الینا

سلام   دخترم الینا جان   روز تولدت نیما و خاله صبا نتونستن بیان اخه اینجا نبودن . شهر و خونه خودشون بودن . برا   همین دیروز که اومده بودن اینجا برای دیدن خانواده خاله صبا و البته دادن هدیه تولدت   باهم دیگه هماهنگ شدیم برای دیدن هم و اینکه کادوی تولدتو نیما جون بهت بده.بخاطر   اینکه باید نیمارو میبردن تا گچ دستشو باز کنن . عجله داشتن برای برگشتن به شهر   خودشون مجبورا تو مطب دکتر نیما همدیگرو ملاقات کردیم.دلم برای نیمای گلم سوخت .   اخه دکترش داشت با اره گچ دست نیمارو باز میکرد و نیما می ترسید.فک میکرد دارن   دستشو قطع میکنن. &n...
10 فروردين 1393

عیدت مبارگ گلم

                  دختر گلم ستاره بختت بالا سپیده صبحت تابناک سایه عمرت بلند ساز زندگیت کوک سرزمین دلت سبز سال جدید مبارک اولین عیدت سال 89  موقعی بود که تو یک ماهه بودی  . چهارمین عیدت مبارک  نفسم.انشاالله امسال سال خوب و خوشی رو در کنار هم داشته باشیم.       ...
10 فروردين 1393

عید 93

عید امسال خونه آنا و اقاجون بودیم. لحظه تحویل سال سر سفره هفت سین پیش آنا و آقاجون و عمو سیاوش و زن عمو و نغمه و انیس و عمه فاطمه و آقا هادی و محمد امین جون بودیم. انشاالله سال خوب و خوشی برامون باشه.   هفت سین امسال   الینا و بابا رامین           الینا جون عیدت مبارک         الینا و دختر خاله اش ال آی   الینا و پسر خاله اش امیر حسین   الینا و دختر دایی اش عسسسسسسسسسسسسسسل   الینا و نوه عموی مامانی که اسمش الیناس.     ...
10 فروردين 1393

مهمون شمالی الینا اراد جان

  امسال دوستهای شمالی مون  با اومدنشون بازم خوشحالمون کردن  البته بیشتر از همه   الینا و آراد خوش  بحالشون شد. همش باهم بازی کردن و در کل خیلی بهشون خوش   گذشت.آراد 6ساله هست و پیش دبستانی میره.سه روزی که باهم بودیم روزهای خوبی  رو گذروندیم .                                                     ...
10 فروردين 1393

الینا مهمون عمه جون در ارومیه

قبل عید باهم خونه عمه فاطمه که  در ارومیه زندگی میکنن رفته بودیم . آقا جون در   بیمارستان ارومیه بستری شده بود برای عمل. برا عیادتشون رفته بودیم. بعضی از خریدهای عید الینا رو هم از  بازار های اونجا کردیم. محمد امین و الینا هم کلی باهم بازی کردن البته سعی می کردن که بازی کردناشون یکم بی صدا باشه بخاطر آقا جون.                           ...
10 فروردين 1393